تهران - تحریریه - فیلم اختاپوس که به صنعت خودرو و شرکت قطعه سای کروز می پردازد؛ پس از حاشیه های ایجاد شده در روز افتتاح، در شبکه های اجتماعی توزیع شده است، اما آیا اختاپوس یک فیلم مستند است؟
فیلم اختاپوس سال گذشته و در روز رونمایی با ممانعت قانونی مواجه شد که اعتراض سازندگان را در پی داشت. از سرنوشت جدال قانونی سازندگان فیلم با مالکان شرکت کروز اطلاعی در دست نیست، اما به دلیل توزیع این فیلم در شبکه های اجتماعی شایسته است بدان پرداخته شده و به طور منصفانه نقد شود.
اهمیت پرداختن به فیلم اختاپوس در این مقطع بیشتر است، زیرا این فیلم به مساله خودرو می پردازد که در این روزها یکی از مسائل اصلی مردم است. نه اینکه مساله خودرو به تازگی به یک مساله ملی تبدیل شده باشد، بلکه به این دلیل که با پرواز قیمت پراید به مرز 100 میلیون تومان، جامعه در شوک عمیقی فرو رفته و افرادی که به دنبال یافتن ریشه مشکل هستند بیشتر از سال گذشته اند.
در این نقد، به مساله فنی خودرو پرداخته نمی شود و تنها درباره فیلم اختاپوس بحث می شود که تلاش کرده است بحران خودرو را ریشه یابی کند. به نظر نگارنده این فیلم را باید یک بار با منطق نقد فیلم های مستند بررسی کرد و بار دیگر محتوای آن به نقد کارشناسانه اقتصاددانان و کارشناسان صنعت و مدیریت کشانده شود.
اختاپوس، به دلیل استفاده از نماهای بیرونی خاص که تهیه آن دشواری های فراوان دارد و درک قابل قبول فرم و میزانسن توسط کارگردان، بیننده را به سمت خود جلب می کند و فیلمی است که می توان بدون خستگی به مدت 70 دقیقه به تماشا نشست. اما فرم و میزانسن تنها مزیت های فیلم است و کارگردان بین فیلم سینمایی ساختن و فیلم مستند ساختن سرگردان مانده است.
ایراد اصلی فیلم که مشکل صنعت خودرو را در شرکت قطعه سازی کروز خلاصه کرده این است که از مدیران این شرکت در فیلم اثری نیست. درحالیکه فیلم های مستند بیان تصویری مقالات علمی هستند که ضمن حفظ اصالت استناد و مدرک که لازمه آن فرصت دادن به همه طرف های درگیر در یک موضوع است، از زبان عام به جای زبان خاص مقالات علمی استفاده می کنند.
درحالیکه در فیلم اختاپوس اثری از مدیران کروز و یا حداقل کارشناسانی که روایت دیگری برای بررسی بحران صنعت خودرو دارند دیده نمی شود. اصول حرفه ای اقتضا می کند که مدیران کروز و یا کارشناسانی که منطق کارگردان را قبول نداشته و جانب کروز را داشته باشند هم در فیلم حاضر می شدند.
طرفه آنکه، مونولوگ و بیان یک طرفه، اصل ترین مشکل اختاپوس است که در تمام مدت فیلم؛ تریبون سازنده و روایت خود سازنده(نریشن) را در خدمت اثبات ارتباط یکایک بحران صنعت خودرو و شرکت قطعه سازی کروز درآورده است.
فیلم با نمایی بر فراز دانشگاه صنعتی شریف و اشاره به مریم قجر عضدانلو(مریم رجوی) آغاز و گفته می شود که صاحبان شرکت کروز یعنی حمید کشاورز و محمد علیپور هم در دانشگاهی تحصیل کرده اند که مریم رجوی تحصیل کرده است.
بیننده انتظار دارد که با این آغاز توفانی سرنخ های فراوانی باتوجه به شناخت مردم از فرقه رجوی و ارتباط آن با مالکان کروز ارائه شود. اما این فقط یک مقدمه و تعلیق روانی است، تا بیننده؛ کروز را با رجوی همسان پنداری کند. نیازی به گفتن نیست که این نوع کار روانشناسی و ایجاد تعلیق محتوایی با ذهن مخاطب؛ غیرحرفه ای و غیراخلاقی است.
نقطه قوت فیلم حضور افراد مرتبط با مساله خودرو مانند جمشید پژویان رئیس سابق شورای رقابت، علی علیلو مسئول تیم تحقیق و تفحص مجلس نهم در مساله خودرو و چند کارشناس برجسته و استاد دانشگاه در کنار استفاده بسیار عالی از آرشیو است. اما همه این افراد روایت واحدی داشته و هیچ یک از دیدگاه های آنها نه به وسیله حضور کارشناس مخالف با روایت فیلمساز و همسو با مدیران سوژه(شرکت کروز) و البته بهتر اینکه خود مدیران شرکت کروز؛ و یا نریشن فیلمساز نقد نمی شوند. این نقص جدی باعث شده است تا بیان فیلم به شدت یکجانبه و تحمیلی شود.
فیلمساز از مسائلی مانند نشان دادن تصویر خصوصی اعضای خانواده مالکان شرکت کروز استفاده کرده است که می تواند ادامه منطق هیجانی و بازی روانی با ذهن مخاطب در شروع فیلم؛ و نشان دادن دانشگاه صنعتی شریف و حضور مریم رجوی باشد؛ و کمکی به اثبات فرضیه فیلم مبنی بر تعریف رابطه یکایک بحران صنعت خودرو و شرکت قطعه سازی کروز نمی کند.
بخش مهمی از جدال فیلم به لزوم عدم حضور شرکت کروز در مدیریت ایران خودرو باز می گردد که مساله ای به شدت حقوقی است، اما جای کارشناسی حقوقی در فیلم خالی است و بیننده با سوالات ابتدایی مانند اینکه چطور می توان سهامدار عمده شرکتی شد، اما در مدیریت آن دخالت نکرد، ولی باید تعهدات آنرا مانند زیان سالانه متقبل شد، بی جواب به حال خود رها می شود.
ضعف دیگر فیلم عدم توان نشان دادن تصویر کلانی از صنعت خودرو و سپس جایابی منطقی که برای مخاطب قابل درک باشد؛ از نقش شرکت قطعه سازی کروز است. به شکلی بی مقدمه از وجود مشکل در صنعت خودرو و سپس لزوم وجود یک مافیا سخن گفته؛ و در نهایت پرده برداری از صاحبان شرکت کروز انجام می شود.
درحالیکه این روایت از منظرهای دیگری هم مانند نگاه اقتصاددانان؛ مغشوش و غلط است و فیلمساز حتما می بایست اصالت روایت و درستی منطقی که در پیش گرفته است را اثبات می کرد و یا حداقل به دیدگاه مخالف فرصت حضور و اقامه دلیل می داد. درحالیکه به این مساله حتی نزدیک هم نشده است.
فرض کنید در حوزه توزیع سیمان و گچ مانند آنچه تا اوایل دهه هشتاد وجود داشت، نظام مجوز و حواله و آشنابازی و پارتی بازی حاکم باشد. طبیعتا در هر شهری یک یا چند مافیای گچ و سیمان به وجود آمده و می توان اینگونه وانمود کرد که آنها مشکل اصلی کمبود و گرانی سیمان و گچ در بازار هستند. درحالیکه با بهبود و شفاف سازی فضای کسب و کار؛ در اینجا توزیع گچ و سیمان؛ همه این داستان ها بایگانی و مشخص می شود که یک قانونگذاری غلط باعث ایجاد این زنجیره از مشکلات شده است و ارتباطی با مافیا ندارد.
در صنعت خودرو هم کارشناسان زیادی وجود دارند که با همین منطق و از منظر رقابت و شفافیت به موضوع نگریسته و اعتقادی به روایت پلیسی از پدیده های اقتصادی ندارند. اما فیلمساز هیچ نماینده ای از این نگاه را نپذیرفته و به اثبات مونولوگ خود مشغول است. درحالیکه می بایست دیدگاه های مختلف را پس از ارائه تصویر کلان از صنعت خودرو؛ رد کرده و سپس به اثبات فرضیه خود بپردازد.
نگاه فیلمساز به خلاهای قانونی و یا قوانین بد و نارسا و آنچه کنشگران اقتصادی انجام می دهند، نامفهوم؛ و یا بهتر است گفته شود با این ادبیات اقتصادی آشنا نیست و با پیشداوری و نه تحقیق؛ که در ابتدای فیلم بر آن تاکید می شود؛ اقدام به فیلمسازی کرده است.
فیلمساز به خصوصی سازی که این روزها منتقدان جدی دارد و مانند دهه هفتاد دارای قداست نیست پرداخته و آنرا ریشه مشکلات می داند. مشکلات اقتصادی یا مشکلات صنعت خودرو؟ معلوم نیست. اما عجیب اینکه به یک باره بازار سرمایه بعنوان بستر مشکل نشان داده می شود که مافیای خودرو از آن برای تصاحب شرکت های بزرگ خودروساز استفاده کرده است.
همه کنشگران اقتصادی با قوانین جاری فعالیت می کنند و اگر نقصی در قوانین وجود دارد به کنشگران اقتصادی مربوط نمی شود. مشخص نیست که استفاده از بازار سرمایه که حد بالاتری از شفافیت نسبت به شرکت های غیربورسی را در خود دارد؛ برای خرید سهام شرکت های خودروساز چه ایراد ذاتی دارد؟ فیلمساز توضیح نمی دهد که آیا در بازار سرمایه باید برخی حق ورود داشته و برخی نداشته باشند؟ و یا ایراد از ذات بازار سرمایه و یا برخی قوانین آن است.
عدم پاسخ به این سوالات مکرر که به ذهن بیننده متبادر شده و انتظار دارد جواب داده شود، اما بی جواب می ماند؛ فیلم را تحمیلی و تبدیل به مستندی می کند که درحال تبدیل شدن به فیلمی سینمایی است که کارگردان تلاش می کند درامی را که دوست دارد پیگیری کرده و نیازی نمی بیند به سوالات بدیهی مخاطبان پاسخ دهد.
فیلمساز سندی درباره ورود 4 میلیارد دلار در سال 1362 به صنعت خودرو کشور که در آن زمان تیراژ تولید خودرو ایران چند ده هزار دستگاه بیشتر نبود ارائه نمی کند. 4 میلیارد دلار در سال 1362 معادل تقریبا 11.4 میلیارد دلار در سال جاری است و توضیح داده نمی شود که آیا صنعت خودرو ایران در مقطع فعلی؛ و نه 38 سال پیش؛ که به تیراژ فراتر از میلیون دستگاه رسیده توان جذب چنین رقم سرسام آوری را دارد؟
این سوالات بی پاسخ؛ فیلم را به سمتی سوق داده است که بیننده به این نتیجه می رسد که فیلمساز می خواهد به هر قیمت ممکن فرضیه خود را اثبات نماید.
نقش افرادی مانند نژادحسینیان وزیر وقت صنایع و افرادی مانند رضا ویسه و ارتباط آنها با شرکت قطعه سازی کروز توضیح داده نمی شود. باتوجه به جایگاه متضاد این افراد؛ نژادحسینیان، قلعه بانی، ویسه، اسحاق جهانگیری و ... در بخش عمومی، و صاحبان شرکت کروز در بخش خصوصی؛ عملا با دو نوع منطق نقد(متضاد با یکدیگر) عملکردی مواجه هستیم که خود را در کارگزاران بخش عمومی و فعالان بخش خصوصی نشان می دهد. اما همان شلختگی در نقد عملکرد شرکت قطعه سازی کروز را در نقد مدیران صنعتی کشور در عمده سالهای پس از انقلاب هم شاهد هستیم.
اختاپوس با ساختی قابل قبول و محتوایی گنگ و مغشوش ساخته شده که انتظار بیننده را از هیاهویی که پیرامون آن وجود دارد برآورده نمی کند. مخاطب انتظار دارد ذات مشکل صنعت خودرو ایران و راه حل اصلاح را در این فیلم پرهیاهو پیدا کند، اما در پایان با سوالهای بی جواب بسیار زیادی روبرو می شود که اگر او را سردرگم تر نکرده باشد، روشن تر نکرده است.
پایان/
نظر شما