تهران - تحریریه - احتمالاً تاکنون نخوانده و نشنیدهاید اما دلایل روشنی وجود دارد که تمدن ایران بر بال زبان پارسی، طی هزار سال، حاکم بلامنازع سرزمینهای گستردهای، دستکم از اورست تا وین، بوده است.
به گزارش تحریریه، در بخشهای پیشین پرونده، ابتدا دربارهی انگارهها و تعاریف نادرست و فروکاسته شدهی جهادسازندگی، و همچنین نگاه درست به این نهاد معظم بحث شد. این موضوع مورد بررسی قرار گرفت که گرچه مفاهیمی همچون «محرومیتزدایی»، «عمران روستایی»، «بسیج سازندگی» و الخ، در جای خود مقدس و قابل احترام هستند، اما هیچیک را نمیتوان نمایندهی راستوار جهادسازندگی دانست؛ و ذکر شد که مؤلفهی مبناییای که موجبات این را فراهم آورد که اساس کنشهای جهاد با هر ساختار و نهاد دیگر دیوانی متفاوت باشد، و بهعنوان درفش نمادین حکمرانی در انقلاب اسلامی به اهتزاز دربیاید، نوع نگرش این نهاد به «حل مسئله» است؛ همان که بهعنوان شعار اصلی جهادسازندگی، بر قلب آرم و لوگوی جهاد میدرخشد: «همهباهم جهادسازندگی».
در ادامه با ذکر چگونگیهای مغایرت و گاه تنافر مبنایی میان تمدنهای ایران و غرب، آمد که الگوی مفهومیِ (Conceptual Model) جهادسازندگی، نمونهای محدود اما شگرف و کارآمد از الگوی «نهاد»های دیوانی (بروکراتیکِ) تراز تمدنی «ایران اسلامی»، و بالمآل مطمح نظر و موردِپسند انقلاب اسلامی، را پیش چشم همگان قرار داد. ممکن است خوانندهی محترم پس از ذکر این عناوین احساس کند که واژهها و صفات و عبارات بلندِ بهکارگرفته شده در نسبت تمدن ایران با این نهاد، احیاناً بهدور از انصاف علمی و ناشی از علاقهی وافر نگارنده به این «نوستالژی مضمحل شده» باشد؛ اما در ادامه خواهیم دید که هرگز چنین نیست، و الگوی روحنواز جهاد، شایستهی استخدام و توظیفِ نیکوترین و نفیسترین و بلندترین کلمات و تعابیر است.
مقدمهای بر چیستی تمدن ایران
لازم است در این بخش، و نیز در ادامه، درخصوص چیستی و «ماهیت تمدن ایران اسلامی» و ابعاد این تمدن عریق و ریشهدار و با اصالت، بحث شود و نقاط ارتباط یا برهمکنشِ مفهومی نهاد «جهادسازندگی» با «هویت تمدنی ما» مورد مداقه قرار گیرد. نکتهی قابل توجه اینکه تا جایی که جستجوها نشان میدهد، این یافتههای تراز تمدنی، تاکنون در جایی ثبت و پیگیری نشده و یا دچار اعوجاج و اعتساف و کژتابیِ گسترده است. این اختلال بسزا و مهیب، متأثر از دو دلیل برجستهی
«فترت دانش و نگاه عمیق به مسئله» در میان اندیشمندان داخلی و
«عمد در نهفتن و حتی دفنِ هویت تمدنی شرق توسط مهاجمان غربی»، پنهان مانده و هرگز روایت نشده است.
در داخل، علیرغم تسلط اساتید پرشمار و فنّانِ ادبیات فارسی بر تاریخ ادبیات و عمق و گسترهی نفوذ آن به شرق و غرب، تقریباً روایت جامعِ تمدنی در این خصوص وجود نداشته و ندارد؛ و روایتها از این نگارهی فرحبخشِ جامع و حکمتآجین و انسانساز و هدایتبنیان، به جزایر متشتّت و محدودِ منطقهای - مثلاً رواجِ «اتفاقی» زبان پارسی در فلان جزیرهی کوچک اقیانوس هند یا دریای شرقی چین یا فلان شهر روسیه - فروکاسته میشود؛ فارغ از اینکه این «تمدن ایران اسلامی» است که بر بال زبان پارسی راه خود را در آن مناطق گشوده است؛ و بر این قصور و سستی و فتورِ عجیب، عذری موجه و معتبر نمینماید، که:
گر آنچه میکنی تو ز غفلت برای خویش
بـا تـو هـمـان کنـد دگـری، کـی دهـی رضـا
عطار نیشابوری
در میان غربیها هم، پنهان کردن خویشتنِ خویش، و کتمانِ این هویت شگرف و خیرهکننده، از چشمانِ شرقیانِ متحیر و سرگشته، و در دامِ مدرنیته افتاده، موضوعیتِ بنیادین و اساسی دارد؛ چه اینکه اگر چنین نبود، اتفاقات بزرگ و بیسابقهای مانند تغییر زبان و خط هندوستان بزرگ در 1836 - از فارسی به انگلیسی - و هممانند آن، ایجاد تغییر در ادبیات دیار عثمانی در 1924 برای انقطاعِ نسل جدید از تاریخ و گذشتهی عریقشان - هر دو با فشار بریتانیای کبیرِ آن دوران - اتفاق نمیافتاد.
اینجا در پی آن هستیم که با حرکت بر خلاف جریان متعارف، قرائتی حداکثری از «هویت تمدنی ایران اسلامی» ارائه دهیم. با این توضیح که این قرائتِ «احتمالاً جامعِ» پیشِ رو، بهخصوص حاصل رفت و برگشتهای مکررِ چند سالهی اندیشهای، میان «هیئت اندیشهورز اقتصادی
خبرگزاری تسنیم» با مؤسسهی فرهنگی «احیاگران تمدن فاخر ایرانی اسلامی» است.
از این پرونده بیشتر بخوانید
آنچه در ادامه، و در چند شماره بعدتر دنبال خواهد شداین است که سیر تطور تمدن بزرگ ایران، با مرکزیت و محوریتِ کانونی سرزمین کنونی ایران، را از مبدأ قیام و انقلاب محمدی (ص) پی بگیریم؛ در این مسیر، برای درک میزان و کیفیت و ضریب نفوذ تمدنیِ کانون ایران اسلامی، از یک راهکارِ میانبر و مؤثر بهره خواهیم برد: با پیجوییِ حرکت و عزیمت «زبان پارسی» و ابعاد و چگونگیهای نفوذ آن به اقصای شرق و غرب، دلایل این نفوذ غیرقابل باور تمدنی - و البته مکتوم نگاه داشته شده - روشن خواهد شد.
دلیل انتخاب این مبدأ، و صرفنظر کردن از زمانهای قبلتر این است که شکوهمندی و فرّهی این تمدن در این بازه از زمان، از دو حیثِ (الف) گستره و دامنهی نفوذ و (ب) عمق تأثیرگذاری، به هیچ عنوان با ایرانِ پیش از اسلام قابل قیاس نیست. گرچه ایرانِ پیش از اسلام هم، گاه فتوحات (ِ نظامی و نه فرهنگیِ) قابل توجهی داشته و البته گاهی هم رو به افول گذاشته است، اما هرگز سراغ نداریم که نفوذ فرهنگی و تمدنی ایران چنان شود که طی 600 تا 1000 سال - زمانهای مختلف در نواحی مختلف - نهتنها مرزهای ایران، بلکه دورترین نواحیِ شرق تا غرب عالم - دستکم از دریای شرقیِ چین تا اقیانوس اطلس - را درنوردد، و باز دستکم در گسترهی «اورست تا وین» زبان پارسی، بهعنوان زبانی فاخر و بالادستی و «حاکم» رواج داشته باشد. پیش از اسلام، حکومت سیاسیِ ایران، گاهی تا یونان و آنسوتر را منهدم کرده و یا بر آن لگام زده، اما سطح سیطرهاش از دایرهی سیاسی و نظامی فراتر نرفته است؛ هرگز سراغ نداریم که پیش از اسلام، اروپاییان به پارسی سخن گفته یا شعر سروده باشند؛ و در شرق نیز هرگز سراغ نداریم که پیش از اسلام، مانند آنچه ابنبطوطهی مغربی در سفرنامهی مشهورش ذیل حوادث 1348 میلادی نوشته، قایقرانان دریای شرقی چین، با اشعار شیخ اجل، سعدی شیرازی، سرود بخوانند که:
تا دل بــه مـهـرت دادهام، در بحر فـکـر افتــادهام
چون در نماز استادهام، گویی به محراب اندری
(در برخی نسخ: "به محرابم دری")
(سفرنامه ابن بطوطه، جلد دوم ص 305)
مناطقی که زبان پارسی، طی 600 تا 1000 سال نفوذ تمدنی جدی داشته است
در این پهنهی وسیع، زبان پارسی نهتنها بهعنوان یک زبان رایج، که بهعنوان نهادِ هویتیِ پیشآهنگِ فرهنگی، و اصیل و فاخر و قابل احترام، مطرح بوده و اعاظم و مفاخر و نخبگان و حتی بهخصوص درباریان و پادشاهان اقصای شرق تا غرب، بر پاسداشت و محاوره و مکاتبه به این زبان بر یکدیگر فخر میفروختند، و شعرا و حکمای مجهز و ممحض به این زبان را بزرگ میداشتهاند. در این دوران فراز تمدنی، بخش قابل توجهی از چهار گونه «زبان حکمرانی و دیوانی»، «زبان دانش و فناوری»، «زبان شعر و حکمت»، و «زبان محاوره»، در این پهنهی وسیع، پارسی بوده است. حتی نه بهصورت موردی و استثنائی، بلکه دهها فرمانروای سلسلههای مختلف - از جمله عثمانی و سلجوقی (در غرب) و گورکانی و غزنوی (در شرق) و الخ - سراغ داریم که علاوه بر اینکه مفتخر بودهاند که مکاتبات و محاورهی دربارشان با زبان پارسی باشد، بلکه خود نیز برای تفاخر به اطرافیان، تسلطشان بر این زبان را با سرودن شعر فارسی به رخ میکشیدهاند؛ تا آنجا که گاهی تا چند هزار بیت فارسی در دیوان اشعارشان میتوان یافت!
بررسی خواهیم کرد که سفرای گسترش و «صدور» این تمدن، در کسوتهای مختلف - از تجار و دانشمندان تا شعرا و مردم عامی و حتی پادشاهان - چگونه در گسترش این تمدن نقش ایفا کردند. حرکت را از آنجا آغاز خواهیم کرد که پی این سازهی تمدنی با شبکهسازی نخبگانی و اقدامات دانشیِ ائمهی هدا، طی سدههای اول تا سوم قمری، نضج و قوام گرفت و محکم شد؛ سپس بر بال حکومتهای شیعیِ علویان و آلزیار و آل بویه در قرون 3 تا 5 قمری، و با «ارج نهادن به دانش» شکلگرفت و تثبیت شد؛ و متعاقب حرکت علمی و حکمی در این دوران، در قرنهای 5 تا 8 قمری به اوج شکوه خود رسید؛ بعدتر در پی درگیری و حملهی همهجانبهی نمایندگان تمدن غرب از مبدأ رنسانس (یعنی 1500 میلادی، مقارن با 900 قمری و 870 شمسی)، از جهات مختلف، دچار افول شد؛ تا اکنون که جز موجودی کمرمق - اما البته اصیل و استخواندار - از آن باقی نمانده است.
این ضریب نفوذ، ارمغان چشمهی جوشانِ «حکمت و اندیشه»ی این کانون سرزمینی است که ضمیر مردمش توأمان، محملِ «فرهنگ و اصالت ایران» و آموزههای راستین و مبنادارِ الهیِ «اسلام» بوده است؛ و اینچنین بود که طی این هزاره، تطاولهای متعدد و متنوع به این سرزمین، ولو از جانب وحشیترین اقوام - و عمدتاً از مبدأ نواحی ماوراءالنهر، بهخصوص تیموریان، عثمانیان، گورکانیان، سلجوقیان و دیگران - نهتنها نتوانسته بنمایههای قدرتمند این هویت را هدف بگیرد، بلکه چنان شده که خود اقوام مهاجم نیز، رنگ و صبغهی این تمدن را به خود گرفته و در آن حل و هضم شدهاند. افزون بر این اثربخشی و دفاعِ فرهنگیِ داخلِ سرزمینی، این هویتریشهدار، راه خود را برای توسعه به اقصای شرق و غرب نیز گشوده است.
در شرق، آثار حضور زبان پارسی در نواحیای از چین - تا شهر هانگژو در همسایگی شانگهای و دریای شرقی چین - هم وجود داشته و دارد؛ اما البته حکومت و فرمانروایی پارسیزبانان (یعنی به تعبیری سیطرهی تمدنی این زبان) را «حداقل طی 6 سده» تا بنگال و نپال و میانمار (یعنی دامنههای هیمالایا) میتوان سراغ گرفت. دامنهی نفوذ زبان پارسی بر این مناطق چنان است که لسانالغیب نیز «طوطیان شرق هند» را متأثر از «قند پارسی»، «شکرشکن» توصیف میکند، و در این باب بهروشنی میسراید:
شکـرشـکن شونـد همـه طوطیـان هنـد
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
و در غرب کانون ایران نیز، گذشته از حضور امثال نظامی و مولوی در گنجه و قونیه، حضور مؤثر دهها شاعر و حکیم و حتی پادشاهِ پارسیگوی در سرزمینهای دورتر یعنی بالکان و یوگوسلاوی سابق و سایر بلاد اروپایی، و همچنین وجود بیش از هزار واژهی پارسی در زبان بلغاری، مکاتبات فارسی میان مغولان با حاکمان فرانسه (که نماگر سطح نفوذ این ادبیات بوده)، محاصرهی وین - پایتخت اتریش کنونی - توسط پارسیزبانان در دو نوبت (در سالهای 1529 و 1683 میلادی)، و نشانهای دیگر، همگی بیانگر عمق «حضور تمدنی زبان پارسی» در اروپاست.
گزارش یورونیوز از واژگان پارسی در زبان بلغاری
سربندِ تشریح و غور در این موارد، و پس از نگارگریِ تمثال رشد و ارتقاء این تمدن، به 5 سدهی اخیر هم خواهیم رسید؛ و بررسی خواهیم کرد که چه شد که این تمدن بزرگ، کمکمک رو به افول نهاد و به ملتهای منفعلِ عقبنگاهداشته شدهی تحت ستمِ متشتّت، و - بدتر از همه - بیخبر از هویت تاریخی خویش، وانهاده شد.
و بعدتر، بررسی خواهیم کرد که همگام با انقلاب اسلامی 1357 شمسی، این تمدنِ شکوهمندِ دچار فتور و سستی و رخوت و وهن و وارفتگی، دوباره در مسیر احیا و فراز قرار گرفت و برکشیده شد؛ و گسترش سریع و مؤثر و روزافزونِ نفوذ این تمدن به عربستان و افغانستان و پاکستان و لبنان و سوریه و عراق و نیجریه و الخ را طی همین مدتِ (از حیث تمدنی بسیار کوتاهِ) 4 دهه شاهد هستیم.
پس از تتبع و کاوش و وارسیِ و روشنگریِ ابعاد دُرّ مکنونِ این هویت تمدنی شگرف و روایتنشده، با آسیبشناسیِ این حرکت، ذیل این سیر تطور، به این مدعا میپردازیم که «نهاد جهادسازندگی، و الگوی مدیریت جهادی، حلّال این آسیبها و نهادی تمدنساز است». این، آن مسیری است که برای ادامهی پرونده، و در سرفصل بررسی مدعای «تمدنساز بودن الگوی مفهومی حکمرانی بر مبنای جهادسازندگی» در نظر گرفته شده است.
سایر بخشهای پروندهی جهادسازندگی در تسنیم را {اینجا} پی بگیرید
پایان خبر/
نظر شما