فیلم ”تا ابد” سعی دارد روایتگر ماجراهایی با مضمون نزول و ربا گرفتن باشد. محمد نجفی زاده تهیه کننده این فیلم گفته است: “مفهوم کلی قصه درباره ربا و نزول است؛ موضوعی که در اجتماع بارها و بارها به اشکال مختلف با آن مواجه شده ایم. در واقع این فیلم با نگاهی اجتماعی و نویسنده با بیان دراماتیک به این موضوع پرداخته است.”
اما بر خلاف ادعای تهیه کننده آنچه در فیلم دیده نمی شد درام است. فیلمساز چند داستان موازی، مثلا حول محور ربا کنار هم گذاشته و مثلا سعی دارد به بیننده القا کند که دادن یا گرفتن ربا زندگی را سیاه می کند و عاقبتی تا حد مرگ و کشته شدن دارد.
مشکل از آنجا شروع می شود که تمام کاراکتراها در سطح باقی مانده و اساسا با یک مشت تیپ بی رمق مواجهه هستیم. در نتیجه هارمونی بین کاراکترها نیست و ما هیچ موقعیت دراماتیکی در فیلم نداریم.
فیلمساز در طول فیلم دایما از ماجرای یک گروه تیپیکال به ماجرای گروهی دیگر می پرد که همه آنها به نوعی با ربا درگیر هستند. ولی هیچ توضیحی در مورد چرایی قبیح بودن ربا نمی دهد و حتی درباره چگونگی و چرایی درگیری تیپها با ربا را به نمایش نمی گذارد.
به غیر از آنکه قصه های موازی فیلم هیچ ارتباط منطقی و دراماتیکی با هم ندارد، وقتی به تک تک آنها بطور مجزا دقیق می شویم با داستانی بی سر و ته روبرو هستیم. به عنوان مثال ماجرای علی (مهرداد صدیقیان) که ظاهرا سعی دارد رکوردی تازه در گینس ثبت کند. چرا و چگونه به ربا مبتلا می شود؟ و یا ماجرای او با دوست دخترش چیست؟؛ اساسا در فیلم چیزی نشان داده نمی شود. حتی درست معلوم نیست قرار است چه رکوردی را در گینس ثبت کند. یا در قصه عباس؛ چرا باید خواهرزاده عباس وارد ماجرا شود؟؛ ارتباط دعواهای خواهر عباس با شوهرش که توسط خواهرزاده عباس بیان می شود با کلیت فیلم چیست؟؛ اساسا فیلمساز هیچ علاقه ای به بیان آن ندارد.
از همه فاجعه آمیزتر شیوه پیوند دادن قصه ها با یکدیگر است(اگر به توان به آن گفت پیوند!)؛ به عنوان مثال در همین ماجرای علی و عباس، آن دو ناگهان در توالت پارک با هم مواجهه شده و به هم برخورد می کنند و علی که در اثر بیخوابی حال خوبی ندارد و هوشیاری بسیار پایینی دارد با مهارت زیاد جیب عباس را می زند. خود این اتقاق این سوال را بوجود می آورد؛ و آن اینکه اگر علی چنین مهارت بالایی دارد چرا برای پرداخت بدهی شغل شریف جیب بری را ادامه نمی دهد و انقدر خود را به دردسر میاندازد؟ و چطور شخصی که دایم در اثر بیخوابی از حال می رود مانند یک فرد هوشیار بدون جلب توجه جیب بری می کند؟
ربا گرفتن و یا رباخواری مساله ای است که بر پایه شخصیت افراد رخ میدهد. به دیگر سخن این شخصیت افراد است که آنها را به سمت ربا می کشاند. حال اگر شخصیت افراد در فیلمنامه شکل نگیرد ارتباط مضمون و اشخاص بازی الکن خواهد بود؛ و این مشکلی است که فیلم "تا ابد" تا انتها با آن درگیر است. همین مساله موجب شده کشمکشی در کلیت فیلم و حتی در تک تک قصه ها بوجود نیاید. به عنوان مثال در یکی از قصه ها که ماجرای گروگانگیری را داریم و شاید پر التهاب ترین قصه فیلم است؛ هیچ تضاد بنیادی بین حتی تیپ ها وجود ندارد و اساسا بحرانی خلق نمیشود تا دنبال کردن قصه برای مخاطب جذاب باشد.
انتخاب زمان روایت فیلم نیز ارتباطی با نه مساله ربا دارد و نه قصه های موازی؛ فیلم در شب چهارشنبه سوری رخ می دهد و از همان ابتدا آتش بازی و صدای ترقه و نارجک را داریم ولی رابطه علی و معلولی بین انتخاب زمان روایت، ربا و ماجراهای موازی وجود ندارد. تنها خاصیت انتخاب شب چهارشنبه سوری صرفا دعواهای کاراکتر سرماخورده یکی از داستانها (محسن کیایی) است که بخاطر صدای ترقه بازی دایم با مردم دعوا می کند.
در مجموع فیلم تا ابد فیلمی حوصله سربر است که نه تعلیق دارد نه کشمکش و نه هیچ عنصر جذاب دیگری؛ و تا انتها حتی مخاطب را قلقلک هم نمی دهد که یک وقت سمت گرفتن پول ربوی نرود.
پایان/
نظر شما