به گزارش تحریریه، «جان مرشایمر» اندیشمند حوزه روابط بین الملل سال ۲۰۱۸ در کتابی با عنوان «توهم بزرگ، رویاهای لیبرال و واقعیت های جهان» (Great Delusion: Liberal Dreams and International Realities) به بررسی مبانی بنیادین سیاست خارجی لیبرال آمریکا و پیامدهای هژمونی لیبرال کاخ سفید پرداخته است.
وی در یکی از فصول این کتاب به کمبودهای لیبرالیسم پرداخته است.
شکاف های روی دیوار کاخ لیبرالیسم
دو ویژگی مهم و خاموش لیبرالیسم، از قضا دو عیب بزرگ آن هستند، تعهد و تمرکز زیاد بر فردگرایی و اهمیت بالا بر حقوق فراگیر سلب نشدنی.
لیبرالیسم مدرن، همانگونه که مشاهده کرده ایم، در راستای لیبرالیسم پیشرونده است، ایدئولوژی لیبرالیسم مدل زندگی [که آزادی و اختیار را برای مردم همه جا و برای بهبود زندگی روزمره می خواهد]، هنوز مدل ایده آل و هدف نهایی برخی از سیاستمداران است [مثل سناتور ران پال، که برنامه روزانه بسیار جالبی هم به اسم Liberty Report دارد]. انتقادات من به ایدئولوژی لیبرالیسمT به طور یکنواخت معطوف به هر دو مدل آن است، چرا که هر دو مدل آن اهمیت بسیاری به دو مفهوم "فردگرایی" و "حقوق" می دهند.
در این فصل مفهوم لیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی را ارزیابی می کنم. بحث های مربوط به سیاست خارجه و روابط بین الملل بر پایه لیبرال دموکراسی در فصل های بعد مطرح خواهند شد.
بزرگترین مشکل لیبرالیسم آن است که به اشتباه تصور می کند انسان ها موجودات مطلقا فردی هستند، در حالی که انسان ها ذاتا موجوداتی اجتماعی اند. [یکی از چند علتی که سیاستمداران غربی در ارزیابی و برداشت خود از خاورمیانه دچار اشتباه های اساسی می شوند، این است که مکانیسم روابط زندگی اجتماعی، اولویت ها و برخورد مردم را متوجه نمی شوند]. همین برداشت اشتباه و تمرکز روی فردگرایی، سبب شده که آنها از ملی گرایی غافل شوند.
ملی گرایی ایدئولوژی بسیار نیرومندی و موثری است که در همه کشورهای جهان وجود دارد و جاری است. پس عملا فرجام ایدئولوژی لیبرالیسم با ملی گرایی گره خورده است. هرچند که این دو ایدئولوژی تفاوت های چشمگیری دارند، می توانند در داخل مرزهای یک کشور با هم همزیستی داشته باشند. اما هرگاه که در تظاد با یکدیگر قرار گیرند، تقریبا همیشه نیروی ملی گرایی پیروز میدان است. به عبارت ساده تر، ملی گرایی محدودیت های جدی بر تاثیرات نیروی لیبرالیسم ایجاد می کند، از جمله بر حقوق طبیعی که لیبرالیسم برای همه قائل است.
مشکل دوم لیبرالیسم آن است که گفتمان آن پیرامون فردگرایی، کشش زیادی بین مردم ندارد. ادعای آن که حقوقی وجود دارد که سلب نشدنی و کاملا بدیهی است که همه باید آن را بپذیرند و به جهانشمول و اهمیت یکسان آن باور داشته باشند، گیرایی و جذابیتی ندارد. تاثیر داشتن "حقوق" در زندگی روزمره افراد به هیچ وجه چنان نیست که طرفداران لیبرالیسم فکر می کنند. البته نه اینکه بگوییم حقوق فردی موضوع مهمی نیست. اما درعمل تاثیر آنها بسیار محدود است، حتی در کشوری مثل ایالات متحده که لیبرالیسم با فرهنگ روزمره مردم بسیار آمیخته شده است.
البته این نارسایی ها در ایدئولوژی لیبرالیسم به هیچ وجه کشنده نیستند و تا کنون نتوانسته اند آن را به طور قابل توجهی فلج کنند، چرا که همچنان حسن و خوبی هایی دارد. عیب هایی گفته شده نشان می دهند که توانایی لیبرالیسم در شکل دادن به زندگی روزانه مردم در هر کشوری با محدودیت های مهمی روبرو است. در فصل بعد توضیح خواهم داد، محدودیت های موجود برای لیبرالیسم، در عرصه بین المللی به مراتب بیشتر از محدودیت های آن در داخل یک کشور می باشد. در این فصل فضای بحث، به بررسی لیبرالیسم در داخل مرزهای یک کشور محدود شده است و نتیجه گیری این فصل آن است که کشورهایی که بر اساس لیبرالیسم شکل گرفته اند، ذاتا مشکلزا هستند چرا که نهادهای سیاسی در آن تمایل به هژمونی و سلطه دائمی و همه جانبه قدرت دارند و از ورود دیگر نهادها به دایره قدرت جلوگیری می کنند. در حالی که از این مورد نباید چشم پوشی کرد، ولی کشورهای لیبرال دموکراسی بلوغ یافته، خصوصیاتی هم دارند که آنها را توانمند ساخته با چنین مشکلاتی همزیستی داشته باشند. هرچند این ایدئولوژی مثل نمونه های دیگر، در بهترین حالت اش هم، بی عیب و نقص نیست.
چالشی به نام ناسیونالیسم
مهم ترین نقیصه لیبرالیسم، اصرار آن بر فردگرایی افراطی است. با تمرکز بیش از اندازه بر فردیت و حقوق فردی، لیبرالیسم از پرداختن به این واقعیت که انسان ها در اجتماع زاده می شوند و یا به صورت گروهی در اجتماع عمل می کنند باز مانده است. بخش های مهمی از درونمایه انسان ها در اجتماع شکل می گیرند و اجتماع ما را به خود وفادار می کند. بسیاری از انسان ها دست کم بخشی از وجودشان از زمان زایش تا مرگ حول قوم و قبیله شان می گردد. و این نکته ای است که در داستان لیبرالیسم مغفول مانده است.
ملیت، بالاترین سطح گروه اجتماعی است که برای اکثر مردم از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ملیت شامل گردهم آیی گروه بزرگ مردمی است که همبستگی و اشتراک فراوانی دارند و به آینده یکدیگر وفادار هستند. ملیت، رفتار و هویت اعضای خود را شکل می دهد. هر ملتی، که بر حق تعیین سرنوشت، بیش از هرچیز به حفظ بقاء خود می اندیشد و در پی استقلال حاکمیت در چهارچوب کشور خود است. همچنین، هر کشوری باید خواهان آن باشد که مردم اش حول ملیت آن کشور جمع شوند و به آن احترام بگذارند تا آنها را به سمت نقش آفرینی اجتماعی و همبستگی و درهم آمیختگی ملی و همراهی با حاکمیت هدایت کند. برای همین هم است که سطح جغرافیای سیاسی دنیای کنونی از ملت-دولت های مختلف تشکیل شده که مظهر ایجاد ملی گرایی است.
[نکته، از حق حاکمیت و تعیین سرنوشت عده ای سوء برداشت هایی می کنند و آن را دست آویز ایجاد چند دستگی و تجزیه طلبی در داخل مرزهای کشور قرار می دهند. ایران کشوری چند قومی است ولی همه مردم یک ملیت دارند و آن ملیت ایرانی است. برخلاف چرندیات تجزیه طلبان که آن را کشور کثیرالمله خطاب میکنند و در نظر دارند با سوء استفاده از ناآگاهی و نادانی و ایجاد حاشیه، و جعل تاریخ و جعل مفاهیم، مردم را به این باور برسانند که آنها قبلا ملتی جدا بوده اند و به زور و ضرب تحت سلطه جایی به اسم ایران افتاده اند و حاکمیت دیگری بر آنها تحمیل شده است.]
اگر لیبرالیسم و ملی گرایی هر دو نیروی توانمندی در دنیای کنونی هستند، رابطه بین آن دو چیست؟ سه نکته را در این باره باید بیان شود:
یک، ملی گرایی در هر کشوری در جریان است، به این دلیل ساده که ما در دنیایی زندگی می کنیم که از تقسیمات سیاسی به نام کشورها تشکیل یافته است. در حالی که لیبرالیسم در همه کشورها نیروی سیاسی قدرتمندی نیست. حتی تعداد کشورهای لیبرال دموکرات تا کنون هیچگاه در عرصه بین الملل اکثریت نبوده است.
دوم، با توجه به این واقعیت که در دنیای حاضر گسترش و چیرگی ملی گرایی غالب است، لیبرالیسم می بایست خود را با آن همراه کند و همزیستی داشته باشد. تقریبا غیر قابل تصور است که کشوری تنها بر پایه لیبرالیسم تشکیل شود و بقا داشته باشد و در بطن و درون آن ملی گرایی وجود نداشته باشد. به گفته دیگر، لیبرالیسم ایدئولوژی است که در مرزهای یک کشور مشخص می تواند وجود داشته باشد.
سوم، لیبرالیسم هرگاه که روبروی ملی گرایی قرار بگیرد، تقریبا همیشه از آن شکست می خورد.
پایان/
نظر شما