«نبودنت» فیلم درام اجتماعی است که به دنبال نمایش مشکلات و معضلات ناشی از مهاجرت و درگیری خانوادهای آنان با این پدیده است. مرضیه(با بازی سحر دولتشاهی) چند سالی است که به انتظار بازگشت همسرش، فرهاد(با بازی علیرضا ثانی فر) است. فرهاد همراه پسر همسایه بهصورت غیرقانونی به استرالیا مهاجرت میکند و حال پس از 5 سال تنها یکشب به خانهاش سر میزند. اما مرضیه برای یافتن فرهاد تمام شهر را زیر پا میگذارد تا بلکه بتواند هم از پسر همسایه خبری کسب کند و هم فرهاد را به خانه بازگرداند. او فرهاد را به خانه برمیگرداند اما دیگر روابط انسانی میان اعضا و سایرین به شکل روز اول درنمیآید.
محوریت اصلی فیلم «نبودنت» موضوع مهاجرت و خانوادههای آنان است. خانوادههای که پس از مهاجرت دچار گسست و فروپاشی میشود و کیان خانواده از بین میرود. حال تکوتوک افراد از میان اعضای خانواده میکوشد همین روابط سست را حفظ کرده تا از نابودی کامل خانواده جلوگیری به عملآورند. فیلم ملغمهای از حرفهای ناگفته کارگردان است که باعث شده آن را به یک اثر شلخته بدل سازد. فیلم در جهاتی رنگ و بوی فمینیستی به خود میگیرد و باعث میشود او را از موضوع اصلی خویش که مهاجرت است، دور سازد. زنان در این فیلم اغلب افراد سرخورده و ستمکشی هستند که باید جور بودن یا نبودن مردان در زندگی خویش را بپردازند. زنان در فیلم تحت انواع فشارهای روحی قرار دارند و با گذر زمان دچار نوعی از مرگ تدریجی میشوند. مرضیه نماد زن وفاداری، متین و مهربان است که میکوشد علیرغم تمام مرارتها و تهمتهای که در زندگیاش محتمل شده است به همسر خویش وفادار بماند و خود عنان زندگی را به دست گیرد. نماد زنان سنتی جامعه ایران که در هر حالی خانواده در اولویت نخست خویش قرار دارد. در مقابل او پروین، بهصورت زنی سبکسر و بی تعهد ترسیمشده است. شخصیتی کاملاً ناپخته، قوام نیافته و بیثبات که در ابتدا همچون خواهری برای مرضیه است اما در انتهای داستان در یک چرخش محیرالعقول به زنی بدجنس و حسود بدل میشود. نماد زنی از نسل جدید که هیچ تعهد و مسئولیتی در قبال هیچ فردی بر عهده نمیگیرند. شخصیتپردازی در فیلم چنان ناپخته است که حضور و عدم حضور برخی از آنان همچون زن معلول آسیب چندانی به فیلم وارد نمیسازد.
سجادی در فیلم «نبودنت» دچار نوعی سردرگمی در اولویتبندی و پرداختن به موضوعات است. به همین سبب منطق فیلمنامه دچار اشکالات فراوانی گشته است. فیلم پر از خرده داستانهای است که بهخوبی شکل نمیگیرد و به همین سبب مخاطب را با نوعی سردرگمی مواجه میسازد. اینکه چرا مرد دست به مهاجرت میزند؟! تمام این سالها مشغول چهکاری بوده؟! و... همگی اینها سؤالاتی است که تا انتهای فیلم سجادی به آن پاسخ درخوری نمیدهد. ضعف فیلمنامه باعث شده ریتم فیلم روال منطقی خود را نداشته باشد و فیلم به یک اثر با ریتم کند بدل شود که از حوصله مخاطب عادی خارج است. «نبودنت» بیشتر یک فیلم کوتاه است که با اضافه کردن مسائلی چون، سقطجنین، پسر سرکش، زن روسپی، زن معلول، و...کوشیده آن را به یک اثر بلند سینمای بدل سازد.
فیلم یک اثر اجتماعی با موضوعات نخنما و تکراری است. از آن دست فیلمهای که نه میتواند مخاطب عادی را چندان به خود جلب کند نه جامعه روشنفکری را زیر عبای خود نگه دارد. اثری که برای فروش تنها به بازیگران خود تکیه دارد. بلاتکلیفی فیلم از سردرگمی خود کارگردان ناشی میشود. سجادی تا انتهای فیلم نمیتواند تصمیم خود را بگیرد که بالاخره مهاجرت پدیدهای خوب است یا خیر؟! او در تمام آثار قبلیاش مهاجرت را محوریت خود قرار داده است اما درنهایت تکلیف خویش را با آن مشخص نمیکند.
پایان/
نظر شما