چندی پیش سلسله مطالبی در رابطه با حقیقت هنر رزمی از اینجانب در بعضی نشریات چاپ شد که بنا به دلایلی ناقص ماند. در ادامه آن مطلب باید به موضوع مهمتری اشاره میشد که متاسفانه ابتر ماند و آن اینکه بدون هیچگونه حس ناسیونالیستی باید بگویم ما با کمال تاسف به خاطر غفلت از واقعیت رزمی این هنر را در قالب عناوین و عبارات و فرهنگهای وارداتی جستجو میکنیم. غافل از اینکه ملل مختلف برای صدور فرهنگ خود از این هنرها استفاده میکنند. بلکه در مواقعی به فرهنگ ملی آنها طعنه می زنند.
ببینید ژاپن با اشاعه فیلمهای سامورایی و در پی آن معرفی مکتب بوشیدو در قالب سبکهای رزمی جودو و کِندو و پس از آن کاراته در این صد سال اخیر چگونه دنیا را مجذوب فرهنگ خود نموده است. تا جایی که یک امریکایی که به هیچ یک از قوانین اجتماعی رایج در دنیا پایبند نیست و حاضر نیست حتی در پوشیدن لباس هیچگونه مجذور اخلاقی را رعایت کند، لباس سفید بدون دگمه میپوشد، کمربند گرهی میبندد و الفاظی چون زوکی، داچی، گدان، سِنسی، شیهان و ... استفاده میکند. با ادب ژاپنی احترام میگذارد و شیفته مکتب ذن میگردد.
یا مثلا چینیها مدتهاست که فرهنگ بودایی از نوع چینی یا فرهنگ تائویسم را در قالب هنرهای رزمی به دنیا صادر میکنند، به صورتی که وقتی شخص بخواهد فنون جنگاوری را از یک چینی یاد بگیرد ناچار است لباس بودایی مدرسه شائولین را بپوشد یا گرایش به تفکرات بودایسم داشته باشد آن هم از نوع چینی آن که مخلوط با تفکر تائویی میباشد یا قبله خود را معبد وودانگ قرار دهد که خود به خود پیش نماز او هم از راهبان تائویی خواهند بود و به این ترتیب بیماری شرقزدگی هم به بیماریهای اجتماعی کشورها اضافه شد. اخیرا هم که رزمیهای غربی از قبیل کیکبوکس، کوراش و آلیش، فولکنتاکت و امثال اینها هم با فرهنگشان به کشورهای مخلتف رفتهاند و تفکرات پراکنده و بیریشه خود را به ممالک مختلف تحمیل کردهاند.
در این میان جای افسوس فراوان دارد مردمی که ریشه 4000 ساله دارند و تمام تاریخشان مالامال از رشادتها و پهلوانیهای مردان غیورش میباشد نه تنها از هنرهای رزمی خود غافل است بلکه به طور حیرت آوری دلباخته رزمیهای وارداتی شده است. به گونه ای که این شیفتگی نه تنها در بعد ظاهری از قبیل لباس پوشیدن و حرکت و ادا و اصولهای یا اسامی حرکات و ضربات و یا حتی اخیرا القابی از قبیل سنسی، شیهان، شی فو، سیهینگ نمود پیدا کرده است بلکه در بعد باطنی باعث شده که مثلا شیفتگان کاراته و جودو مجذوب و دلباخته فرهنگ ژاپنی یا عاشقان کونگفو مجذوب فرهنگ تائویی یا بودایی و علاقمندان رزمیهای غربی محو فرهنگ خشن و بی بند و بار غرب شوند و جالب است بدانید اخیرا کوراش هم صاحب فدراسیون شده، ورزشی که من نمیدانم لوچو یا چوخه ما چه چیز از آن کم تر دارد. یا مثلا ورزش رزمی فیلیپینی کالیاسکریما نمیدانم تمرینات چوبزنی این قوچانیهای خودمان چه چیز از آن کمتر دارد و شاید اگر خوب ریشهیابی کنیم خیلی کمتر از آنها باشد. به هر حال دلیل این شیفتگی و خودباختگی هنوز معلوم نیست ما حتی در ادبیات زورخانهای خود نامهای رزمی متداول بسیار داریم. نامهایی مانند مشت، لگد، سوقورمه، اردنگی، کف گرگی، چک و امثال اینها و این عناوین حتی به قبل از اسلام قبل از تشکیل شائولین و امثال ذلک بر میگردد.
اگر بعد از معرکهگیری و زورآوری هم در نظر بگیریم که میدانیم که ایرانی حداقل از چینی و ژاپنی ها مقتدرترند و این مطلب با جایگزینی عناوین و القابی از قبیل نیروی چی، چیکونگ، انرژی حیاتی حل نخواهد شد. ظاهر این خاوردوریهای ریزنقش با جایگزینی نیروی چی به جای زور و قدرت ما را مفتون خود کردهاند و سابقا پهلوانان بسیاری بودهاند که یک چینی هرگز با نمایشات او نتوانسته رقابت کند. در بعد رزمی هم اگر بگوییم که میبینیم یک ایرانی مثل اجاقی با کول انداز ایرانی چوان آنها را خنثی میکند و به راحتی قهرمان میشود، آن هم در 8 سال متمادی حالا اگر مثلا مشت ما از زوکی یا چوان آنها بتهر بود که با این قهرمانی و ظاهرا هم هست تکلیف چیست؟
اگر اردنگی ما از کیک یا چوان آنها بهتر بود تکلیف چیست؟ آیا اشکالی دارد ما قهرمانان لوچو یا چوخه را بیابیم و از آنها تجلیل کنیم یا اگر پیرمردان و اساتید این سبکها را بیابیم و از آنها هنر رزمیشان را بیاموزیم که با تحقیقات معلوم شده به غیر از کشتی ضربات دست و پای بسیار را هم دارد.
چرا باید لباس بومی اصفهانیهای قدیم را در قالب هنر رزمی ژاپنیها به ما ارمغان دهند و با افتخار هر چه تمامتر بپوشیم یا چرا مجبور باشیم برای یادگیری هنر رزمی چینیها لباس ساتن آبی با روبان قرمز که حتی بچهها هم قدیم از پوشیدن آن ابا داشتتند بپوشند. آیا با لباس ایرانی و گیوه و کلاه نمی توان ضربه زد؟ آیا اشکالی دارد که به جای داچی بگویم نشست یا مثلا بنویسیم آموزش اردنگی یا بجای شیهان و سایکو، سی فو بگوییم استاد. این همه اهالی رزمی یا جوانان حیرتزده ما در سرزمینهای خاور دور به دنبال چه میگردند؟ ا
گر به دنبال تحقیق در هنرهای رزمی میگردند و در پی به دست آوردن فنون جنگاوری آن هم از نوع حقیقی آن می باشند، به شما قول میدهم بیش از 15 سال تحقیق درکشور خودمان و رزمیهای بومی خودمان انجام دهند به انتها نخواهند رسید. مگر غیر از این است که زندگی بومی ساموراییهای ژاپنی چه از لحاظ فرهنگ رزمی و چه از لحاظ تکنیکهای رزمی اگر پایینتر از لرها و کردهای خودمان نباشد بالاتر نیستد ولی ژاپنیها با عرضه درست آن چنان دنیا را مجذوب کردند که اخیرا ستاره سینمایی مانند تام کروز که مثلا در متمدنترین کشورهای دنیا به قول خودشان بزرگ شده با شیفتگی تمام در نقش سامورایی ظاهر میشود آیا مشکلی داشت که در نقش یک لر سلحشور یا پهلوانی خراسانی یا غیرتمندی مازندرانی و غیره و غیره ایفای نقش کند.
اگر هم کسی به دنبال طریقت معنوی هنرهای رزمی یا کلا طریقهای معنوی خاور دور است باید گفت هیچ فرهنگ، فلسفه و عرفانی مستحکمتر و خالی از خرافه مانند فرهنگ اسلامی و ایرانی خود نخواهیم یافت. پس اساسا ما به دنبال چه چیز می گردیم؟ چه چیز کم داریم؟ نکند این ها همه دستآویزهایی برای جمع کردن یک عده به دور خود و کسب حیثیت و درآمد است. اخیرا هم که بعضی در این 30-40 سال اخیر رنگ و لعاب ایرانی به آن دادهاند باز اساس حاکم به این گونه رزمیها همسنگ اسمشان دچار شیفتگی به رزمیهای خاور دور است. انواع کاراته ایرانی، انواع کونگفو ایرانی، انواع کشتی کچ ایرانی و انواع سبکهای کیکبوکس ایرانی که فقط ادای ایرانی بودن را در میآورند و دلباختگی آنها به فرهنگ موند آنها از اسامیشان، لباسهایشان و ادا و اصول هایشان مشخص است.
در انتها باید گفت هیچ اشکالی ندارد که چنین دکانی که کشورهای مختلف برای سرکیسه کردن ما باز کردهاند ما هم برای آنها باز کنیم که برای این کار احتیاج به کارشناسی دقیق در هنر بومی اسلامی و فرهنگ رزمی خودمان می باشد. زیرا سبکها اساسا بر مبنای قوانین داوری تعریف میشوند و شما سبکی را نمییابید که در آن ضربه دفاع و گارد تعریف حقیقی به دور از ژست و بر مبنای منطق مبارزه حقیقی شکل گرفته باشد، پس چرا ما قوانین داوری برای رزمیهای بومی خود نسازیم، آنها را فدراسیونی نکنیم و یا لباس خودشان دنیا عرضه نکنیم.
زلف آشفته او باعث جمعیت ماست/ چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
نظر شما