سرنوشت گرایی از دل خون هایی که به دیوار پاشیده می شود

تعدادی آدمکش حرفه‌ای در یک قطار سریع السیر جمع می شوند بدون آنکه بدانند سرنوشت قرار است حوادثی بسیار عجیب و خون بار را برای آنها رقم بزند.

به گزارش تحریریه، فیلمساز یک تریلر خوب، قهرمان خود را در دنیایی آشفته قرار می دهد. جایی که در آن هیچکس آنطور که می بینیم نیست. دنیایی که حد و حدود اخلاق در آن فروریخته است.

بیننده با ترسهای قهرمان ارتباط برقرار می کند؛ ترس از اینکه نمی تواند روی کسی حساب کند و احساس می کند هویت خود را از دست می دهد.

همین مساله موجب می شود قهرمان تمام تلاش خود را برای افشا نشدن هویت خود بکار ببرد.

بعد از توصیف موقعیتی خطیر، فیلمساز می کوشد این ترس در سراسر فیلم حفظ شود.

فیلمساز با استفاده از غافلگیری و تعلیق، بیننده را بهت زده و میخکوب نگه می دارد.

تمام تلاشهای فیلمساز برای میخکوب کردن بیننده روی صندلی باید در بستری از یک مضمون بگیرد؛ بطوریکه هر چه مضمون فیلم متعالی تر باشد و بست و گسترش آن در لایه های فیلم بهتر و دقیق تر صورت پذیرد، بیننده با فیلمی عمیق تر و گیرا تر روبرو خواهد شد؛ که قطعا ارزش فیلم را در ذهن بیننده بالاتر خواهد برد.

سرنوشت گرایی از در خون هایی که به زمین ریخته می شود

(پسر یویچی کیمورا توسط فردی ناشناس از پشت بام پرتاب شده و او برای انتقام سوار قطار سریع السیر می شود. در همین حال، قاتل سابقه داری بنام "لیدی باگ" مأمور می شود تا کیف نقره ای پراز پولی را از همان قطار سریع السیر که به مقصد کیوتو می رود بدزدد. همچنین در قطار زن جوانی با اسم رمز "شاهزاده" قبلا سوار قطار شده و نیز دو برادر قاتل به نام‌های لیمو و نارنگی در قطار حضور داشته که وظیفه اسکورت کیف نقره ای پر از پول را دارند و باید کیف را همراه با پسر رئیس یکی از یاکوزاهای ژاپن که "مرگ سفید" نام دارد به نزد او ببرند...)

در فیلم قطار سریع السیر فیلمساز بر بستر مضمون "سرنوشت گرایی" تریلر خود را ساخته و تمام تلاش خود را کرده است تا در فضایی کمیک و اکشن، جبرگرایی را به بیننده خود القا کند.

سرنوشت گرایی از در خون هایی که به زمین ریخته می شود

از همان سکانس های ابتدای فیلم این سوال مطرح است که چرا یک مشت جنایتکار حرفه ای در قطار السیر جمع شده اند و هدف اصلی از این کار چیست؟

لیدی باگ، یک قاتل کارکشته اما بدشانس آمریکایی که از اضطراب رنج می برد.

شاهزاده، دختر مدرسه ای جوانی که از پشت پرده در حال دستکاری قاتلان است.

نارنگی و لیمو، قاتلان حرفه ای انگلیسی

گرگ، یکی از مافیای مواد مخدر و یک قاتل حرفه ای مکزیکی

هورنت، قاتل آلمانی و متخصص قتل با سم

و یویچی کیمورا به همراه پدرش، که پدر اعضای باسابقه یاکوزا ژاپن است.

همه این آدمکش ها به علتی نا معلوم سوار قطار سرنوشت می شود و به سمت هدفی نا معلوم حرکت می کنند.

فیلمساز به خوبی بیننده را برای یافتن جواب علت جمع شدن قاتلان در این قطار با اکشنی پرزرق و برق نگه داشته تا در نهایت همزمان با آشکار شدن چهره شخصیت "مرگ سفید" هدف اصلی این اجتماع نیز مشخص شود.

اما مشکل اینجاست که فیلم گنده تر از دهانش حرف می زند.

یک فیلم اکشن با شخصیت پردازی های بسیار کم عمق و از آن مهمتر قصه ای بسیار سطحی.

سرنوشت گرایی از در خون هایی که به زمین ریخته می شود

دیالوگهای ظاهرا فیلسوفانه ای که بارها از زبان شخصیت های فیلم بیان می شود در حد اندازه های فیلم نیست. حتی وقتی فیلمساز، جدی ترین این دیالوگها را که به جبر و اختیار پرداخته از زبان "مرگ سفید" و پدر یویچی کیمورا مطرح می کند نیز بسیار مضحک است؛ چراکه اساسا قصه و شخصیتها در سطح باقی مانده و کلیت فیلم نیز فضایی بسیار فانتزی و کاریکاتوری دارد. چیزی شبیه برخی آثار تارانتینو؛ با این تفاوت که پرداخت کلیت قصه بسیار سطحی تر از آثار تارانتینو است.

در کل نه فیلمساز در حد و اندازه چنین مضمونی است و نه فیلمنامه.

در واقع قطار سریع السیر فیلمی پرزرق و برق و تریلری کم عمق است که به لطف ضرباهنگ و لحنی کمیک می تواند بیننده را لااقل برای یک بار تا انتها نگه دارد ولی بدلیل آنکه به دنبال مضمونی گنده تر از دهانش است، نمی تواند به اثری ماندگار تبدیل شود.

پایان/

۱۶ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۰
کد خبر: 22090

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 13 =