بهتر است فیلم چندانی در زندگی ندیده باشید و بعد به دیدن فیلم گورکن بشینید؛ شاید شما را کمی تکان داد؛ غافلگیر کرد و شاید شما را به فضایی مبهم و پراضطراب برد.
در صورتی که بیشتر از چهار پنج فیلم معمایی در زندگی دیده باشید از دیدن فیلم گورکن به دلایل زیر پشیمان خواهید شد.
"سوده زنی مطلقه است که همراه با پسرش زندگی می کند. یکی از روزها پسر از مدرسه به خانه نیامده و سوده بشدت نگران می شود. پس از مدتی فیلمی بدست سوده می رسد که طی آن مشخص می شود پسر را گروگان گرفته اند و ..."
از زمانی که مساله گروگانگیری و اخاذی مطرح میشود فیلمساز سعی میکند فضایی معمایی را بوجود آورد تا با شک و ابهامی همراه با اضطراب بیننده فیلم را دنبال کند. ولی هر چه از فیلم می گذرد انگیزه بیننده از دنبال کردن فیلم کمتر و کمتر می شود.
برای آنکه بیننده در فضایی پر از شک و ابهام قرارگیرد باید شخصیت هایی کاملا تعریف شده و قابل همذات پنداری خلق شده تا با اوج و فرودهایی که در فیلم وجود دارد اضطرابی همراه با کنجکاوی به بیننده منتقل شود. کل محور این مساله هم قهرمان اصلی قصه است. در گورکن سوده به عنوان محور و قهرمان اصلی قصه پرداختی درست و حسابی ندارد. بیننده از سوده چه می داند؛ زنی مطلقه، در شرف ازدواج مجدد، با هویت و فامیلی جدید؛ همین.
سوده چرا طلاق گرفته؛ قصه و دامنه ازدواج مجدد او چیست؛ چرا از گذشته خود فرار می کند و... سوالاتی از این دست هستند که هیچ پاسخ واضحی به آن داده نمی شود؛ این مساله حتی بر خلاف نام فیلم که قرار است از دل پاسخ به چنین سوالاتی آینده سوده رقم بخورد.
به عنوان مثال در قسمتی از فیلم سوده علت مراجعه نکردن به پلیس برای یافتن پسرش را بی اعتمادی به همه چیز و همه کس بیان می کند؛ ولی چرا او به همه چیز و همه کس بی اعتماد شده؟ سوال بسیار مهمی است که به آن پاسخ درستی داده نمی شود.
خلق بحران از درون کشمکشهای فی ما بین شخصیت ها، نتیجه ایجاد هماهنگی بین شخصیت ها است، که تضاد بین آنها را همچون آتش زیر خاکستر شعله ور میکند؛ و هر چه آتش داغتر، بحران عمیق تر. اما در گورکن بدلیل اینکه فیلمساز نتوانسته شخصیت هایی کاملا تعریف شده را نشان دهد این تضاد اساسا ابتر می ماند. مثلا اختلافات سوده و پدرش یا اختلافش با همسر سابقش؛ که اساسا هیچ پرداختی ندارد. این درحالی است که مشخص شدن اصل و اساس این اختلافات ستونهای قصه را تشکیل می دهد.
فیلمساز تمام تلاش خود را کرده است که عنصر "شک" را به عنوان محور جذابیت فیلم بکار ببرد ولی هیچ توفیقی در این مساله ندارد. چراکه شک یا با دادن اطلاعاتی فراتر از اطلاعات قهرمانان فیلم به بیننده، ایجاد شود، یا از نگاه یک یا چند شخصیت در فیلم؛ که به جز یک مورد هیچ وقت در فیلم چنین اتفاقی نمی افتد؛ آن یک مورد هم شک به پدر سوده برای ربودن پسر است که خیلی فوری سوده به این شک پاسخ می دهد.
تعلیق نیز به عنوان محوری ترین عنصر اکثر فیلمهای معمایی در فیلم گورکن اساسا وجود ندارد. به این دلیل که هیچ اطلاعات اضافه ای به بیننده داده نمی شود تا بیننده در ذهنش آینده را پیش بینی کند. تعلیق یعنی بیننده بیش از شخصیتهای فیلم بداند؛ که در گورکن چنین مساله ای تا انتهای فیلم رخ نمی دهد.
در مجموع گورکن فیلمی بدون شخصیت پردازی، بدون هارمونی، بدون تعلیق است که بیننده عملا برای حل معمای طرح شده در فیلم کنجکاوی خود را از اواسط فیلم از دست می دهد.
پایان/
نظر شما