تهران - تحریریه - فرانسیس فوکویاما معتقد به خطر فروپاشی دمکراسی های غربی به دلیل سیاست های نولیبرالی تاچر ریگان، و لزوم بازگشست به توزیع سوسیالیستی ثروت است.
فرانسیس فوکویاما، نظریهپردازی است که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شهرهی آفاق شد. ابتدا مقالهی "پایان تاریخ و آخرین انسان" را نوشت. بعد، در سال ۱۹۹۲، آن را به کتابی با همین عنوان تبدیل کرد. استدلال وی در این مقاله و کتاب این بود که تجربهی فروپاشی بلوک شرق دالّ بر حقانیت رویکرد لیبرال دموکراسی است؛ تجربه بلندمدت زیست جامعه انسانی در چارچوب لگوهای مختلف سازماندهی اجتماعی، و مقایسه تطبیقی این تجربهها، دالّ بر این است که این الگو در تامین سه نیاز اساسی انسان موفقتر عمل کرده است: نیاز به آزادی؛ نیاز به رفاه؛ و نیاز به مورد احترام قرار گرفتن یا ارجشناسی.
روش او در اینباره، دیالکتیک هگلی است. یعنی این مبارزهی بندگان در برابر خدایگان، با هدف نیل به این نیازها، است که تحولات تاریخی معطوف به فراگیر شدن چنین الگویی را دامن زده و آن را در مسیر تکامل نهایی، پیش برده است.
حالا، بعد از گذشت بیش از ربع قرن از سیطرهی تفکر نئولیبرالی، وی، در پاسخ به پرسش خبرنگار مجله نیواستیتمن(
"نظرت درباره بازگشت چپ سوسیالیستی در آمریکا و انگلیس چیست؟") میگوید: بستگی دارد منظورت از سوسیالیسم چه باشد؟ اگر منظور [اجتماعیشدن] مالکیت ابزار تولید باشد، فکر نمیکنم سوسیالیسم موفق باشد. ... اما اگر منظورت برنامههای بازتوزیعی است که تلاش میکنند عدم تعادل وسیع میان درآمدها و ثروتها را جبران کنند، بله! فکر میکنم نه تنها میتوانند [به سیاست] برگردند بلکه باید هم برگردند. ...این دوره طولانی که با ریگان و تاچر شروع شد و طی آن مجموعهای از ایدهها درباره مزایای بازار بدون قاعدهمند [بدون دولت] اجرا شد، از جهات گوناگون آثار مخربی داشته است....به نظر میرسد در این موقعیت حرفهای مارکس درست از آب درآمده".
این را میتوان همراهی وی با توماس پیکیتی دانست که در کتاب پرآوازه "سرمایه در قرن بیست و یکم"، بهطور مستدل، نشان میدهد توزیع ثروت و درآمد در ربع قرن اخیر بدتر شده است و این وضع، موجودیت دموکراسی متعارف در اروپا و آمریکا را تهدید میکند.
واقعیت این است: در جایی که الیگارشی مالی سیطره داشته باشد، سخن گفتن از آزادی و صندوق رای بیمعناست. مارکس، در این نظر که آزادی بدون دسترسی همه افراد جامعه به حداقلهای زندگی، آزادی صاحبان سرمایه و ابزار تولید است، برحق بود و در تئوریزه کردن دیکتاتوری پرولتاریا نه. نظام تک حزبی چه با هدف هژمونی طبقه کارگر باشد و چه با هدف سیطره طبقه فرادست جامعه، سر از دیکتاتوری مخرّب در میآورد. تنها راه ساماندهی مطلوب جامعه انسانی، برقراری الگوی مبتنی بر رویکرد سوسیال دموکراسی رادیکال است. الگویی مبتنی بر نظام پارلمانی که در آن اقشار فرودست، با سازماندهی خود، توانایی دسترسی به اهداف سهگانه فوکویاما و کمرنگ کردن مرزبندی طبقاتی را پیدا میکنند.
۲۹ آبان ۱۳۹۷
پایان/
نظر شما